دیروز رو به عنوان آدم ایدهآل توی ذهنم ادامه دادم؛ البته همه چیز بستگی داره به تعریف شما از آدم ایدهآل ولی من با معیارهای خودم شروع کردم به انجام دادن بعضی کارها. میدونی در کل روز پروداکتیوتری داشتم نسبت به زندگی روتین خودم. بعد شب شد و برگشتم خونه، دلدرد ناشی از خیلی اذیتم میکرد. دراز کشیده بودم روی تختم و بیخیال ایدهآل بازی و اینها شده بودم. بعد یه لحظه به این فکر کردم که در واقع همینه. اون آدمی که من همیشه تو ذهنم به عنوان ایدهآل تصورش میکنم، آدمه بازم، ربات نیست. قراره درد داشته باشه، از دست بقیه ناراحت بشه، اتفاقهایی براش بیفته که براشون برنامهریزی نکرده و اون آدم ایدهآله فقط یاد گرفته چه جوری با همه چیز کنار بیاد، واکنش مناسب رو نشون بده و بعد ادامه بده راهش رو. دیدم من همین الانشم دارم همین کار رو میکنم، در نتیجه هیچ وقت قرار نیست همچین آدمی باشم. اوهوم بهتر از من الانم میشم، اما ایدهآلی وجود نداره. من دیروز فقط یک کم روز پر بازدهتری داشتم، وگرنه در کل، روزم شبیه خود زندگی بود. هیچ وقت تو زندگی واقعی قرار نیست من بدون درد و مشکل مثل ربات فقط ادامه بدم. اتفاقا گاهی وقتها مثل دیشب باید دراز بکشم روی تختم و بذارم بدنم درد رو احساس کنه و از پسش بربیاد. آدم واقعی ایدهآل نیست، فقط آدم بهتریه، اما هنوز هم آدمه و مشکلات داره. من شاید یاد بگیرم در مقایسه با من الانم زودتر با ناراحتیم کنار بیام، اما نکته اینه که اون ناراحتی همیشه هست، حالا به هر شکلی. باز هم شاید از این بازیها بکنم تا در انتهای روز از خودم راضیتر باشم، اما فهمیدم که همین الانشم ببخشید ولی I'm f**kin' enough ولی همیشه میشه که بهترم بشه؛ همین.
یه جایی مثلا خسته از بیرون برگشتم و دراز کشیدم تا اینستاگرامم رو چک کنم، بعد با خودم گفتم الان باید کار بهتری بکنم! تو ذهنم آدم ایدهآلم هیچ وقت واسه این چیزها وقت نداشت. متوجه شدم تصورم از اون آدم خیلی جاها ایراد داره، چون همه چیز برای آدم لازمه و شاید من کسی باشم که اتفاقا تمام روز کار کنم و پروداکتیو باشم، اون موقع تصورم از یه آدم ایدهآل، آدمی میشه که برای خونواده و دوستاش وقت میذاره و تفریح میکنه و به خودش میرسه. شاید هم ایدهآل فقط تو تعادل داشتنه و بس.
درباره این سایت